حضرت امیر علیه السلام در روز ماه رمضان بر جماعتى مى گذشت که
به خوردن غذا مشغول بودند.
على علیه السلام : مسافرید یا بیمار؟
نه مسافریم و
نه بیمار.
اهل کتاب هستید؟
نه .
پس چرا در روز ماه رمضان غذا مى
خورید؟
آنان پاسخى گفتند که معنایش این بود که تو خدا هستى .
امیرالمومنین
علیه السلام چون مقصود آنان را فهمید از اسب پیاده شد و به سجده افتاد و گونه هاى
صورت را بر خاک گذاشت و سپس به آنان فرمود: واى بر شما! من هم بنده اى از بندگان
خدا هستم . ولى آنان گوش نکرده و بر پندار خود ثابت بودند.
در این هنگام على
علیه السلام دستور داد تا دو چاه در کنار هم حفر کنند، یکى باز و دیگرى سربسته ، و
روزنه اى بین آنها قرار دهند و سپس آن گروه را در گودال سربسته قرار داد و درمیان
گودال دیگر آتشى افروخت و با دود، آنان را عقوبت مى داد و در آن حال پیوسته ایشان
را به اسلام دعوت مى نمود ولى نمى پذیرفتند، تا این که دستور داد آنان را با آتش
سوزاندند.