تک وب

وبلاگی متفاوت درباره هرآنچه در دنیا وجود دارد

تک وب

وبلاگی متفاوت درباره هرآنچه در دنیا وجود دارد

جوان و ازدواج از دیدگاه شهید مطهری

مسئلۀ خودی، این که ما می­گوئیم انسان باید از لاک خودپرستی خارج شود- که مقصود خودطبیعی است و همه این را قبول دارند- خارج شدن از لاک خودپرستی و فردپرستی، مراتب و مراحل دارد. اوّلین مرحله­اش غیردوستی است. در واقع مثل اینست که «من» انسان- به تعبیر راسل در کتاب «امیدهای نو» و بعضی دیگر- توسعه می­یابد. آنها چون «من» را فقط «من» طبیعی می­دانند قهراً از اینجا شروع می­کنند: مثلاً یک کودک فقط در همان من فردی خودش است و فقط خودش را می­بیند و همه چیز را برای خود فردی می­خواهد، حتی به پدر و مادر هم به چشم وسیله و ابزار برای خودش نگاه می­کند. در دوران جوانی که عشق ییدا می­شود که به یک شخص دیگر، مانند خود علاقه دارد (البته درهمه این طور نیست) یعنی از خود به درمی­آید، خودش و او یکی می­شوند و همه چیز را برای این خود بزرگتر می­خواهد. مجموع دو «خود» یک «خود» شده­اند. البته این در شرایطی است که شخص واقعاً یک عُلقه­ای به طرف پیدا کند، علقۀ مؤانست و به تعبیر قرآن وداد و رحمت: وَ مِن آیاتِهِ اَن خَلَقَ لَکُم مِن اَنفُسِکُم اَزواجاً لِتَسکُنوا اِلَیها وَ جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّةً وَرَحمَةً، اِنَّ فی ذلِکَ لآیاتٍ لِقَومٍ یَتَفَکَّرونَ. تا وقتی که رابطۀ زوجین با یکدیگر رابطۀ شهوانی یعنی رابطۀ جنسی است، قهراً اینها به هم به چشم یک ابزار نگاه می­کنند. رابطۀ جنسی یک امر حیوانی و طبیعی است. برای اطفای غریزۀ جنسی، زن برای مرد یک ابزار بیشتر نیست و مرد هم برای زن یک ابزار است، ولی مسئلۀ زوجنین و کانون خانوادگی و فلسفۀ خانوادگی و روح خانوادگی عبارت است از روح مافوق غریزۀ جنسی که میان دو نفر پیدا می­شود، یعنی شخصیت یکدیگر را دوست دارند و تا سنین پیری که دیگر مسئله غریزۀ جنسی به کلی ضعیف یا نابود می­شود عُلقۀ خانوادگی و محبّت میانشان هست و روز به روز هم شدیدتر می­شود و حتی به گفتۀ علمای جدید مثل ویل دورانت در کتاب «لذات فلسفه» عُلقۀ زوجین به یکدیگر در اثر معاشرت و تماسّ زیاد شدتّ پیدا می­کند و آن قدر اثر می­گذارد که کم­کم قیافه­های آنها شبیه هم می­شود، یعنی تدریجاً روح­های آنها آنقدر با هم انطباق پیدا می­کنند که کم­کم اجسام آنها نیز با هم انطباق پیدا می­کنند و قیافه­ها به یکدیگر شبیه می­شود. این اولین مرحله­ای است که انسان از لاک خودفردی خارج می­شود. و به همین دلیل ازدواج در اسلام جنبۀ اخلاقی دارد با این که یک امر شهوانی است، و این تنها امری است که با وجود این که پایۀ طبیعی و شهوانی دارد جنبۀ اخلاقی نیز دارد، یعنی مثلاً هیچ وقت خوردن جنبۀ اخلاقی پیدا نمی­کند، ولی ازدواج خودش جنبۀ اخلاقی دارد. و در میان غرایز شهوانی انسان هر غریزه­ای که اشباع شود، اشباع آن تأثیری در معنویّت انسان ندارد جز غریزۀ جنسی. لهذا ازدواج از نظر اسلام سنّت و مستحب تعبیر شده. علت اساسی اینست که هر مقدار که الفت زوجین به یکدیگر بیشتر باشد، یک قدم از خود فردی خارج شده­اند. «خود» کمی که بزرگتر شد، رقیقتر می­شود، مثل مایع غلیظ که وقتی آب داخلش کنند رقیق می­شود و توسعه می­یابد. تجربه نشان داده است که افرادی که در تمام عمر به خاطر هدف­های معنوی، مجرّد زندگی کرده و نخواسته­اند زن و بچه داشته باشند که مانع رسیدن آنها به معنویّات شود، در همۀ آنها یک نوع نقص ولو به صورت یک خامی وجود داشته است. گویی انسان یک نوع کمال روحی دارد که آن کمال روحی جز در مدرسۀ خانواده در هیچ مدرسه­ای کسب نمی­شود. همۀ کمالات روحی که در همۀ مکتب­ها و مدرسه­ها حاصل نمی­شود. مثل شجاعت در مقابل دشمن. آیا انسان با خلوت نشستن و مبارزه کردن با هوای نفس می­تواند شجاع شود؟ شجاعت جز در مکتب جهاد عملی برای انسان حاصل نمی­شود، و چیزی است که اگر انسان بخواهد در روحش پیدا شود باید در عمل درگیر شود تا آن را کسب کند. 

منبع :http://ezdevajmotahar.blogfa.com

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.