تک وب

وبلاگی متفاوت درباره هرآنچه در دنیا وجود دارد

تک وب

وبلاگی متفاوت درباره هرآنچه در دنیا وجود دارد

زن فتنه گر

زنى فتنه گر شیفته و دلباخته نوجوانى از انصار گردید، ولى هر چه کوشید جوان پرهیزکار را جلب توجه و عطف نظر کند نتوانست ، از این رو در صدد انتقامجویى بر آمده و تخم مرغى را شکسته با سفیده آن جامه خود را از بین دو ران آلوده ساخت و بدین وسیله جوان پاکدامن را متهم کرده او را نزد عمر برد و گفت : اى خلیفه ! این مرد مرا رسوا نموده است .
عمر تصمیم گرفت جوان انصارى را عقوبت دهد، مرد پیوسته سوگند یاد مى کرد که هرگز مرتکب فحشایى نشده است و از عمر مى خواست تا در کار او دقت و تحقیق نماید، اتفاقا امیرالمومنین علیه السلام در آنجا نشسته بود، عمر به آن حضرت علیه السلام رو کرده و گفت : یا على ! نظر شما در این قضیه چیست ؟
آن حضرت به سفیدى جامه زن به دقت نظر افکنده وى را متهم نموده و فرمود: آبى بسیار داغ روى آن بریزند و چون ریختند سفیدى جامه بسته شد، پس امام علیه السلام براى فهماندن حاضران اندکى از آن را در دهان گذاشت و چون طعمش را چشید آن را به دور افکند و سپس به زن رو کرده ، او را سرزنش نمود تا این که زن به گناه خود اعتراف نمود و از این راه مکر و خدعه زن را آشکار کرد و به برکت آن حضرت ، مرد انصارى از عقوبت عمر رها گردید.
و نیز زنى با سفیده تخم مرغ رختخواب هووى خود را آلوده ساخت و به شوهرش گفت : اجنبى با او همبستر شده است ، ماجرا نزد عمر مطرح گردید، عمر خواست زن را کیفر دهد، امیرالمومنین علیه السلام فرمود: آبى بسیار داغ بیاورند و چون آوردند دستور داد مقدارى روى آن سفیدى بریزند چون ریختند فورا جوش آمده و بسته شد، آن حضرت جامه را به نزد زن انداخت و به او فرمود:
این از نیرنگ شما زنان است و مکرتان بسیار است .
آنگاه به مرد رو کرده و فرمود: زنت را نگهدار که این از تهمتهاى آن زنت مى باشد، و فرمود: تا بر زن تهمت زننده حد افتراء جارى کنند.

توطئه اى که فاش گردید.

در زمام خلافت عمر دو نفر امانتى را نزد زنى به ودیعت گذاشتند و به وى سفارش نمودند که تنها با حضور هر دوى آنان ودیعه را تحویل دهد.
پس از مدتى یکى از آن دو به نزد زن رفته مدعى شد که دوستش مرده است و ودیعه را مطالبه نمود. زن در ابتداء از دادن سپرده امتناع ورزید ولى چون آن مرد زیاد رفت و آمد مى نمود و مطالبه مى کرد، ودیعه را به وى رد کرد. پس از گذشت زمانى مرد دیگر به نزد زن آمده خواستار ودیعه گردید، زن داستان را برایش بازگو نمود که نزاعشان در گرفت ، خصومت به نزد عمر بردند، عمر به زن گفت : تو ضامن ودیعه هستى . اتفاقا امیرالمومنین علیه السلام در آن مجلس ‍ حضور داشت ، زن از عمر خواست تا على علیه السلام بین آنان داورى کند، عمر گفت : یا على ! میان آنان قضاوت کن . امیرالمومنین علیه السلام به آن مرد رو کرد و فرمود: مگر تو و دوستت به این زن سفارش نکرده اید که سپرده را به هر کدامتان به تنهایى ندهد، اکنون ودیعه نزد من است ، برو دیگرى را به همراه خود بیاور و آنرا تحویل بگیر، و زن را ضامن ودیعه نکرد و از این راه توطئه آنان را آشکار نمود؛ زیرا آن حضرت علیه السلام مى دانست که آن دو با هم تبانى کرده و خواسته اند هر دو نفرشان از زن مطالبه کنند تا او به هر دو غرامت بپردازد.

وطئه اى که فاش گردید

در زمام خلافت عمر دو نفر امانتى را نزد زنى به ودیعت گذاشتند و به وى سفارش نمودند که تنها با حضور هر دوى آنان ودیعه را تحویل دهد.
پس از مدتى یکى از آن دو به نزد زن رفته مدعى شد که دوستش مرده است و ودیعه را مطالبه نمود. زن در ابتداء از دادن سپرده امتناع ورزید ولى چون آن مرد زیاد رفت و آمد مى نمود و مطالبه مى کرد، ودیعه را به وى رد کرد. پس از گذشت زمانى مرد دیگر به نزد زن آمده خواستار ودیعه گردید، زن داستان را برایش بازگو نمود که نزاعشان در گرفت ، خصومت به نزد عمر بردند، عمر به زن گفت : تو ضامن ودیعه هستى . اتفاقا امیرالمومنین علیه السلام در آن مجلس ‍ حضور داشت ، زن از عمر خواست تا على علیه السلام بین آنان داورى کند، عمر گفت : یا على ! میان آنان قضاوت کن . امیرالمومنین علیه السلام به آن مرد رو کرد و فرمود: مگر تو و دوستت به این زن سفارش نکرده اید که سپرده را به هر کدامتان به تنهایى ندهد، اکنون ودیعه نزد من است ، برو دیگرى را به همراه خود بیاور و آنرا تحویل بگیر، و زن را ضامن ودیعه نکرد و از این راه توطئه آنان را آشکار نمود؛ زیرا آن حضرت علیه السلام مى دانست که آن دو با هم تبانى کرده و خواسته اند هر دو نفرشان از زن مطالبه کنند تا او به هر دو غرامت بپردازد .